داستان کوتاه یک ساعت کار
تعداد بازديد : 518
داستان کوتاه و آموزنده یک ساعت کار
مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی، از سر کار به خانه بازگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
بله حتما. چه سوالی؟